محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

محمد طاها، سرباز کوچولوي آقا(عج)

۵ راز پرورش یک کودک باهوش

تماس پوست با پوست می تواند به دریافت احساس امنیت در کودک کمک کند. همین طور نگاه چشم در چشم، ماساژ دادن کودک، حرف زدن با و پوشاندن لباس به تن او نیز همین نتیجه را در بر دارند. از اینکه ساعت ها به طور مداوم به چشمان با نمک کودک خود نگاه کنید، لذت می برید؟ این کار را ادامه دهید. با این کار کمک شایانی به رشد مغز کودک خود می کنید. کودکان هیچ گاه بدون کمک والدینشان نمی توانند نبوغ و قدرت فکری خود را بروز دهند. به همین دلیل، در این مطلب ۵ راه بسیار جالب و آسان برای پرورش کودکان عاقل تر و باهوش تر برایتان نام برده ایم. • امنیت شالوده یادگیری است مغز همیشه به دنبال امنیت است و اگر احساس امنیت نکند نمی تواند چیزی را یاد بگیرد. به همین دل...
24 بهمن 1391

دفترچه مشق دخترك قفير

                                                      http://www.webgardi2030.ir/fa/news/22790/       اين مطلب از ادرس فوق كپي شده                                         دفترچه مشق دخترک فقیر               معلم غضبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین...
23 بهمن 1391

ترس در محمد طه

اين روزا پسرم از بعضي چيزا ميترسه (عروسكهاي: شرك.گربه پشمالو .گوسفند كوچولو....)و از بعضي چيزانميترسه (عقاب دايي حامد .ارتفاع . اتيش و بخاري. اب جوش . جييييييييييز.افتادن اشياء)و كلا چيز هاي واقعا خطرناك براش جذاب ترن.  ...
14 بهمن 1391

تند خو

پسر بچه ای تند خو در روستایی زندگی میکرد. روزی پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هربار که عصبانی میشود و کنترلش را از دست میدهد باید یک میخ در حصار بکوبد. روز نخست پسر 37 میخ در حصار کوبید. اما به تدریج تعداد میخ ها در طول روز کم شدند. او دریافت که کنترل کردن عصبانیتش آسان تر از کوبیدن آن میخها در حصار است. در نهایت روزی فرا رسید که آن پسر اصلا عصبانی نشد. او با افتخار این موضوع را به اطلاع پدرش رساند و پدر به او گفت باید هر روزی که توانست جلوی خشم خود را بگیرد یکی از میخهای کوبیده شده در حصار را بیرون بکشد. روزها سپری شدند تا اینکه پسر همه میخها را از حصار بیرون آورد. پدر دست او را گرفت و به طرف حصار برد. "کارت را خوب انجام داری پسرم....
4 بهمن 1391

فوق العاده ست! حتما بخونيد...

                           فوق العاده ست! حتما بخونيد... ديروز از هرچه بودگذشتيم , امروز از هرچه بوديم ، گذشتيم . آنجا پشت خاكريز بوديم و اينجادر پناه ميز ! ديروزدنبال گمنامی بوديم و امروز مواظبيم ناممان گم نشود , جبهه بوی ايمان ميداد و اينجا ايمانمان بو ميدهد . آنجا درب اتاقمان می نوشتيم يا حسين فرماندهی از آن توست , الان می نويسيم بدون هماهنگی وارد نشويد . الهی نصيرمان باش تا بصير گرديم , بصيرمان كن تا ازمسير برنگرديم , آزاد (رها) مان كن تا اسير نگرديم قسمتهائی از وصیت نامه شهید شوشتری         ...
4 بهمن 1391
1